برآمدنِ شاه بهرامِ ورجاوند
که [گويد]: «آمد آن شاه بهرام از دودهيِ کيان،
که [او را] است پيل هزار، بر فراز سران[شان] هست پيلبان،
که آراسته درفش دارد به آئين خسروان».
که شود، بگويد به هندوان
که ما چه ديديم از دشت تاژيکان.
و بکشتند شاهنشاه ما و هر که آزاده [بود] ايشان.
چون ديوان دين دارند، چون سگ خورند نان.
بستدند پادشائي از خسروان
نه به هنر، نه به مردمي، بل به افسوس و ريشخند بستدند.
گيرند به ستم از مردمان
زن و خواستههاي شيرين، باغ و بوستان.
جزيه برنهادند، بخش کردند بر سران.
بنگر که چند بد افکند آن دروغ بدين جهان،
که نيست بدتر از وي اندر (؟) جهان.
از ما بيايد آن شه بهرام ورجاوند از دودهيِ کيان
[تا] بياوريم کين تاژيکان
مزگتها فرو هليم، بنشانيم آتشان.
بتکدهها برکنيم و پاک کنيم از جهان،
تا شکسته شوند دروجزادگان از اين جهان.
&
پژوهشي در اساطير ايران (پارهيِ نخست و پارهيِ دويّم). مهرداد بهار. ويراستار: کتايون مزداپور. نشرِ آگه. چاپِ دوم، پاييزِ 1376. ص 199-198.
?
پابرگها:
[1] هندوستان در اساطير ايرانی و شاهنامه شامل بخش شرقی و کوهستانی افغانستان نيز میشود. به همين دليل شاه بهرام گاه کابلی و هندی خوانده میشود.
[2] پيش بردن بايد به معنای عرضه داشتن، استدعا کردن و درخواست دادن باشد. [ح. نک. فرهنگ فارسی: «پيش بردن» يعنی «به حضور بردن»].
[3] متن: bsyl. آن را بصير يا گسيل خواندهاند. نگارنده با توجه به واژهای که در گزيدههای زاداسپرم [ص 126، س 14] آمده است، اين واژه را هزوارش، BSYL، میداند، برابر بشير عربی به معنا و قرائت پيک.
[4] [متن: dlwh، شايد drōγ. گاهی برای نگارش واج γ در پهلوی h میآيد، مانند متنهای پهلوی، ص 113، س 7: dōγ].
[5] ملک الشعراء بهار اين واژه را اسليک به معنای عسلی يا غيار میخواند (نک. ترجمهی چند متن پهلوی). من آن را برابر واژهی اوستائی āөray- به معنای ستم و ظلم میدانم.
[6] قرائت از دکتر صادق کيا. نک. صادق کيا، «کين سياوخشان»، پژوهشنامهی فرهنگستان زبان ايران، شمارهی 3، 1357.
No comments:
Post a Comment