عينِ نوشتهیِ بهار را بخوانيم:
د) شعرهایِ دههجايیِ کُردی (قطعهیِ کُردی) جوانی انگليسی، در اين اواخر در شهرِ سليمانيّه، اشعاری به زبانِ کردی کشف کرده است که اگر جعلی نباشد بهنظرمیرسد که متعلّق به اوايلِ هجومِ عرب به ايران باشد؛ و ازجمله اشعارِ ايرانیِ هجايی مجسوب خواهد شد که همامروز در نزدِ قاطبهیِ اکراد متداول است، و بعد شرحِ آن خواهد آمد.
اين اشعار، گويند به خطِّ پهلوی و بر پوستِ آهو نوشته بوده است، و کسی که آن را بهدستآورده بود برایِ روزنامهیِ «شرقِ نزديک» فرستاد و در آنجا منتشر گرديد؛ ولی اينجانب نسخهیِ آن را از استادِ دانشمند آقایِ دکتر سعيد کردستانی بهدستآورد؛ و ترجمهیِ آن هم از طرفِ جنابِ ايشان شد؛ و ما عيناً صورتی که معزیاليه [2] برایِ ما فرستاد، اينجا درج کرديم:
هرمزگان رَمان آتران کژان
هوشان شاروه گوره گاوران
زور کره ارب کردنا خاپور
گنانی پاله بشی شاره زور
ژن و کنيلکا وديل بشينا
مرد آزاتلی ژروی هوينا
روش زردوشتر ماننه و بیدس
بزيکا نيکا هورمز و هويچکس
هوشان شاروه گوره گاوران
زور کره ارب کردنا خاپور
گنانی پاله بشی شاره زور
ژن و کنيلکا وديل بشينا
مرد آزاتلی ژروی هوينا
روش زردوشتر ماننه و بیدس
بزيکا نيکا هورمز و هويچکس
ترجمهیِ قطعهیِ کردی:
پرستشگاههایِ هرمزدی ويران شد و آذرِ آن کشته گشت
خود را پنهان ساختند بزرگ و بزرگان
تازیِ زورکار و زورگوی ويران ساخت
شهرهایِ "پهله" را، تا بروی به شهرِ زور
زنان و دوشيزگان به اسيری رفتند
آزادمردان در خون غلتيدند
روشِ "زرتشتر" بیدستيار مانده است
اهورمزدا به هيچکس رحم نمیکند.
خود را پنهان ساختند بزرگ و بزرگان
تازیِ زورکار و زورگوی ويران ساخت
شهرهایِ "پهله" را، تا بروی به شهرِ زور
زنان و دوشيزگان به اسيری رفتند
آزادمردان در خون غلتيدند
روشِ "زرتشتر" بیدستيار مانده است
اهورمزدا به هيچکس رحم نمیکند.
اشعارِ مذکور، هر لختی يک بيتِ درست است و دارایِ ده هجا (سيلاب) میباشد، و بعد از پنج هجا وقف يا سکونی دارد؛ مانندِ:
هرمزگان رمان – آتران کژان
و اين وزن هنوز هم در ميانِ کردان متداول است، و شعرایِ نامیِ کُرد مانندِ «صيدی» از قبيلهیِ «کوماسی» و «ملّا پريشان»ِ معروف، و «احمد بيک»ِ کوماسی و غيرهم، از اساتيدِ قديمِ کُرد، و همچُنين شعرا و اساتيدِ امروزیِ کردستان، همه اشعار و سرودها و غزلهایِ خود را به همين وزنِ دههجايی سروده و میسرايند؛ مانندِ قطعهیِ معروفِ «صيدی» به همين وزن:
من چا صوفيه، کردنم قاره
نمارو کروم، تماشای ياره
هرگز نباشد بر کس گناهی
در نظّارهیِ صُنعِ الهی
نمارو کروم، تماشای ياره
هرگز نباشد بر کس گناهی
در نظّارهیِ صُنعِ الهی
يعنی:
من از صوفيک (زاهدک) کردهام قهر
نمیگذارد کنم تماشایِ يار - الخ
نمیگذارد کنم تماشایِ يار - الخ
بهار و ادبِ فارسی؛ ج1، ص98-97
&
بهار و ادبِ فارسی. مجموعهیِ يکصد مقاله از ملکالشّعراء بهار، به کوششِ محمّد گلبن، با مقدّمهیِ دکتر غلامحسين يوسفی؛ دو جلد، شرکتِ سهامیِ کتابهایِ جيبی، چاپِ سوّم، تهران، 1371. تيراژ: 3000 نسخه. (چاپِ نخست، احتمالاً 1350 [تاريخِ مقدّمهیِ گلبن]؛ چاپِ دوّم، 1355.)
يادداشتهایِ مربوط به اين شعر:
برایِ ديدنِ يادداشتهایِ واژگانیِ مربوط به اين شعر، اين پارهتصويرِ متن را ملاحظه فرماييد.
(افزوده، 14 آذر 1392: اسکنشدهیِ کلِّ متنِ موردِ نقل را، میتوانيد ذيلِ نوشته ببينيد...)
?
پابرگها:
[1] نشرِ نخستِ مقاله، در مجلّهیِ «مهر» (سالِ 17-1316) انجام گرفته؛ و سپس در مجموعهمقالاتِ وی، با عنوانِ «بهار و ادبِ فارسی» (مقالهیِ شعر در ايران)؛ جلدِ اوّل، صص
[2] تلفّظِ اين واژهیِ عجايب را مدام فراموش میکنم. شايد شما هم بکنيد. پس، بياوريم: مَعزِیٌّ اليه (=1. کسی که چيزی به او نسبت داده شده، منسوبٌ اليه. 2. مشارٌ اليه. [فرهنگِ معين، بخشِ دوّم])
/\/\/\
اسکنِ متن:
No comments:
Post a Comment